کد مطلب:53269 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:273

جنگ نهروان











پس از نصب حكمین مردمی كه به امام علی اصرار می كردند تا حكمیّت را قبول كند، چنین اظهار عقیده كردند كه نصب كسی جز خدا به عنوان حَكَم بدعت است.همان طور كه قرآن می گوید: «تصمیم گرفتن فقط با خداست. (سوره ی انعام، آیه ی 57)» چون حضرت علی حكمیت را قبول كرده از دین برگشته است. البته آنها معنی آیه را از جای خود منحرف نموده و بدین وسیله موجب شدند كه مردم ساده لوح و بی اطّلاع از معانی قرآن، از سپاه امام علی جدا شوند.

وقتی امام به این توطئه ها آگاهی یافت، چند نفر از اصحاب پیغمبر را به سوی آنها فرستاد و سپس خود امام به اردوگاه آنها رفت و آن عدّه پس از دلایل قانع كننده ای متفرق شدند.

وقتی آنها وارد كوفه شدند، مجدداً شروع به شایعه پراكنی نمودند كه امام علی قرارداد حكمیّت را زیر پا گذاشته و قرار است دوباره با سوریه جنگ كند. امام علی (ع) ادّعای آنها را با دلیل تكذیب كرد.

این مردم بر علیه او شورش كردند و در جایی به نام نهروان نزدیك بغداد اُردو زدند. این گروه از مردم را «خوارج» گویند. وقتی كه امام علی رأی حكمین را شنید به آنها نوشت كه حُكم داوران مطابق دلخواه

[صفحه 125]

خودشان بوده و با قرآن مطابقت ندارد و برای او قابل قبول نیست. بنابراین او تصمیم گرفته است با سوریه بجنگد و خوارج بایستی در این جهاد مقدّس شركت كنند.

اما آنها در جواب نوشتند: «از آن زمان كه شما حكمیت را قبول كرده اید، از دین برگشته اید. چنانچه شما به اشتباه خود اعتراف نموده توبه كنید ما در این خصوص فكر می كنیم و سپس به اطلاع می رسانیم كه چه اقدامی خواهیم كرد.»

از مفاد این نامه معلوم می شد كه آنها در حال شورش و طغیان هستند.

امام علی (ع) قبلاً سپاهی حاضر و مجهز كرده بود تا به سوی سوریه حركت دهد، اما سربازانش اصرار داشتند ابتدا با خوارج تسویه حساب كنیم زیرا آنها فرماندار نهروان را با كنیزش كه حامله بوده كشته بودند و همچنین خون سه بانوی بی گناه دیگر را هم ریخته و مرد دیگری هم كه برای تحقیق فرستاده شده بود به قتل رسید.

امام علی (ع) به سوی خوارج برگشت و پیغامی برای آنها فرستاد كه قاتلین فرماندار و كشندگان زنها را برای تنبیه تحویل دهند اما آنها جواب دادند كه «ما همه با هم آنها را كشته ایم».

امام علی (ع) طبق معمول نمی خواست كه جنگ را اوّل شروع كند، بنابراین مردی را با پیام صلح به سوی آنها فرستاد، در نتیجه بسیاری مردم از خوارج جدا شده و به سپاه امام علی ملحق گردیدند. آنها كه باقی ماندند حدود چهارهزار نفر بودند كه اهمیت نمی دادند بكشند یا كشته شوند.

به طوری كه قبلاً گفته شد، او از سربازانش جلوگیری كرده بود تا به دشمن حمله كند، اما آنها تیرها را در كمان و شمشیرها را از غلاف

[صفحه 126]

كشیده بودند.

در این وضعیت بحرانی، امام علی به آنها اخطار كرد كه جنگ به ضرر آنها تمام خواهد شد اما آنها چنان داغ بودند كه ناگهان به سپاه امام حمله كرده باعث یك جنگ خونین گردیدند به طوری كه امام قبلاً پیش بینی كرده بودند تمام آنها جز نه نفر كشته شدند كه آن نه نفر برای نجات جانشان از میدان فرار كردند و از لشكر امام فقط هشت نفر به شهادت رسیدند.

عجبا! چه كسی بیشتر از امام علی از ستمگران جور دیده است (عذاب كشیده است). آنها كه مردم را بر كشتن عثمان تحریك و به دفعات كشتن او را تجویز می كردند، تقصیر را به گردن او گذاشتند و به بهانه ی خونخواهی خون عثمان بر ضد او قیام كردند.

آنها كه اصرار داشتند دستش را بگشاید تا بیعت كنند، عهد خود را شكستند و جنگهای جمل (جمل به معنی شتر است و این جنگ را جنگ جمل گویند چون عایشه زوجه پیغمبر سوار بر شتر در میدان جنگ حاضر شد) و جنگ نهروان را به وجود آوردند، هر آینه حكمیّت را قبول نمی كرد به مرگ تهدید می شد و وقتی آن را قبول كرد متهم به فساد عقیده گردید و از او می خواستند توبه كند و مهمتر از همه، او اولین مردی بود در اسلام كه با ساخت و پاختهای سیاسی حق او غصب شد.

در همین زمان معاویه تصمیم به توسعه متصرفات خویش گرفت و سپاهیانش را به شهرهای مختلف حوزه ی امام بسیج كرد.

او ایجاد ناامنی می كرد به طوری كه امام نمی توانست آسوده خاطر باشد تا به سایر امور مسلمانان بپردازد.

[صفحه 127]

او گروههای بسیاری را برای غارت شهرها و كشتن هر كه را مخالف می یافتند به راه می انداخت تا در ضمن، اجباراً زمینه ی بیعت با خودش را فراهم كند.

حضرت پیغمبر (ص) قبلاً به امام علی فرموده بود: «تو بعد از من با نقض كنندگان بیعت (آنها كه اطراف شتر عایشه را گرفتند) و ستمگران (مردم شام) و آنها كه از دین برگردند (خوارج) جنگ خواهی كرد.»

پیغمبر، آن مربی بزرگ، مردم زمان خود را طوری تربیت كرد كه توانستند دنیای متمدن آن روز را در ظرف مدت نیم قرن وادار به تسلیم نمایند زیرا آنها به آسانی می توانستند بر هوی و هوس خود چیره شوند. در نتیجه ی تعلیم و تربیت اخلاقی و اجتماعی او، آن مردم كشته شدن و مردن را برای رسیدن به هدفشان به هیچ می شمردند (اهمیت نمی دادند).

در حقیقت پیروزیهای پی در پی مسلمانان در صدر اول اسلام از هر حیث مربوط به اخلاق و مسلك آنها بود. در زمان ابوبكر و عمر این اصول اخلاقی هنوز رعایت می شد اما در زمان خلافت عثمان مردم از لحاظ اخلاقی تنزل كردند.

از طرف دیگر كشورهای بسیاری فتح شد كه مقدار زیادی كالا و غنائم جنگی به تصرف آنها درآمد و در نتیجه آنها زندگی را در تنعمات به تنبلی می گذراندند. آنها زندگی پرهزینه و اشرافی را در ایران و رُم تجربه كردند و به نسل جدید اینگونه تفهیم كردند كه هیچ كس بدون ثروت نمی تواند در آسودگی و فراغت زندگی كند.

از این رو سیاست خلافت اسلامی هم به هواخواهی از سلطنت و استبداد تغییر یافت و این جوّ كاملاً مساعد بود برای مردی چون معاویه كه جاه طلب بود و می خواست پایه های سلطنت موروثی را به جای خلافت اسلامی استوار سازد. بنابراین مردم دنیادوست برای كمك به معاویه و

[صفحه 128]

استقرار حكومت او در شام متمركز شدند.

اما امام علی (ع) می خواست سنّت پیغمبر و سادگی زندگی در زمان شیخین (ابوبكر و عمر) را دوباره زنده شود و برای این منظور آنقدر پافشاری نمود تا عاقبت او را به شهادت رساندند.

مورخان می نویسند: امام حسن (ع) پسر بزرگ امام علی كه مدافع و ناصر دین بود به معاویه اعلام جنگ داد و در سخت ترین مرحله ی جنگ بعضی از سران لشكرش پول قابل ملاحظه ای از معاویه گرفتند و او را بی دفاع در برابر دشمن تنها گذاشتند.

او به دلیل مشكلات موجود با معاویه كنار آمد (قرارداد صلح امضاء كرد) و معاویه برخلاف قرارداد فرزندش یزید را ولیعهد و جانشین خود معرفی كرد.

دست زدن به این كار دقت زیادی لازم داشت زیرا یزید سر تا پا عیب بود و بدنامی و شرارت او زبانزد مردم بود.

معاویه برای اینكه راه را برای این منظور باز كند، حضرت امام حسن را مسموم ساخت و با اجبار یا پرداخت پول و هدایا به مخالفان، یزید را جانشین خود ساخت.

قیام شجاعانه ی امام حسین (ع) فرزند دیگر امام علی كه پایان تأسّف باری داشت، باز در نتیجه ی ناسازگاری مردم با اخلاق خوب و پسندیده و عدم وجود جوّ مساعد برای خلافت الهی بود. آن نشان می داد كه مردم وابستگی های مادی را بر اخلاق ترجیح می دادند.[1] .

[صفحه 129]

چون امام حسین بزرگترین مبارز و فداكار بر ضدّ استبداد و ظلم بود، دور از انصاف است كه این جانب مختصراً شرح فداكاری او را بر علیه بی عدالتی و ستم، به اطلاع خوانندگان نرسانم.

بعد از مرگ معاویه تمام مسلمانان خواه و ناخواه با یزید بیعت كردند جز چهار نفر كه امام حسین (ع) یكی از آنها بود.

پس از مرگ معاویه، مردم كوفه حضرت امام حسین را دعوت كردند تا آنها را به راه راست هدایت فرماید (امام آنها باشد) و با ارسال بیست وپنج هزار نامه او را دعوت نمودند تا به كوفه عازم گردد. در ضمن امام حسین (ع) سخت تحت فشار فرماندار مدینه قرار داشت تا برخلاف میلش با یزید بیعت كند. اما امام مدینه را در هنگام شب با خانواده اش به سوی مكه ترك نمود. آنها نقشه خود را در مكه پیگیری كردند و قصد داشتند این مانع را بر سر راهشان رفع كنند حتی اگر با كشتن او تمام شود. ولكن او برای اینكه احترام كعبه را نگه دارد راه خود را به سوی كوفه پیش گرفت.

در راه كوفه او با یك هزار سرباز مسلح روبرو گردید كه فرمانده ی آنها به حضرت پیشنهاد كرد تا با یزید بیعت نماید. در غیر این صورت آن حضرت اجازه نداشت كه به كوفه وارد شود. امام حسین پیشنهاد او را قبول نكرد و مجبور شد او با همراهان در بیابان گرم و سوزانی به نام كربلا چادرها را برپا كنند.

فرماندار كوفه در ظرف مدت چهار روز یك لشكر سی هزار نفری را به كربلا اعزام داشت تا او و خانواده اش را محاصره نمایند و به منظور اینكه او را از تشنگی وادار به تسلیم نمایند، دستور داد تا راه آب را بر او و خانواده اش ببندند، به طوری كه كسی جز خودشان نمی توانست آب بیاشامد، آنها آن چنان بر او سخت گرفتند كه فریاد تشنگی كودكان از

[صفحه 130]

دور شنیده می شد.

وقتی كه امام حسین به كربلا رسیدند، هزار نفر با ایشان بودند و امام به آنها اختیار دادند كه با ایشان بمانند یا آنجا را ترك كنند، زیرا امام در این سفر با كمال تأسّف به قتل می رسیدند.

آن عده او را ترك كردند و فقط هفتادودو نفر كه شامل فرزندان و برادران و برادرزاگانش هم می شد، جهت حمایت و یاری او باقی ماندند.

هر یك از آنها كلماتی اظهار داشتند كه دالّ بر خلوص و صمیمیّت آنها بود.

به هر حال آنها بسیار تشنه بودند و بدتر اینكه دشمن نسبت به كودكان و سالمندان هم ترحّم نمی كرد. سه روز بود آب در چادرها یافت نمی شد و تمام، مخصوصاً بچه ها سخت تحت فشار تشنگی بودند. روز بعد در اول صبح دشمن تیرها را روی كمان گذاشت و به طرف خیمه های امام حسین نشانه رفت و آنها بدین وسیله اعلام جنگ نمودند.

در این حمله چند نفری از یاران امام حسین به شهات رسیدند و سپس آنها یكی پس از دیگری جلو دشمن آمده و هر یك نسبتاً تعداد زیادی از آنها را به خاك هلاكت افكندند.

سپس نوبت جانبازی به خود امام رسید، به طوری كه سبب شد تا دنیا را به تحسین وادارد.

مردی را در نظر بگیرید كه بسیار خسته و تشنه و از صبح تا ظهر گرفتار مشكلات زیادی بوده و بارها از اسب سوار و پیاده شده تا بدنهای پاك و غرقه به خون شهدا را به خیمه گاه منتقل نماید. در این لحظات بحرانی، دشمن پیشنهاد می كند كه چاره ای نیست یا باید كشته شود یا با یزید بیعت نموده جان به سلامت بیرون برد.

امام حسین (ع) فرمود: «آن حرامزاده (ابن زیاد فرماندار كوفه) مرا

[صفحه 131]

وادار كرده تا یكی از دو چیز را انتخاب نمایم: مرگ یا ذلّت و خواریِ تسلیم، ما هرگز زندگی با این اشرار و فرومایگان را، بر شهادت در راه خدا ترجیح نمی دهیم و در خانواده ما شهادت یك افتخار است.»

سپس او بدنهای غرقه به خون شهدا را زیر آسمان در ردیف هم قرار داد تا ملكوتیان (آفریدگان دو عالم) را به تحسین و تمجید وادارد.

سپس برای آخرین خداحافظی به طرف چادرهای زنان و كودكان رفت. آنها دور او را احاطه كردند و برای غریبی و تنهایی او نوحه سرایی نمودند. او با نرمی و مهربانی آنها را تسلی داد و به آنها فرمود: كه در برابر مصیبتها چاره ای جز صبر نیست و سپس عازم میدان جنگ گردید. طبق رسوم دیرینه او برای جنگ تن به تن مبارز طلبید و به این طریق تعدادی از شجاعان دشمن را سر به نیست كرد. از آن به بعد كسی جرأت نكرد به تنهایی با او رو به رو شود. بنابراین تمام دشمن یك حمله ی دسته جمعی به امام نمود و او مرتباً حملات آنها را پس می زد. وقتی كه آنها نتوانستند به این طریق نتیجه بگیرند، بدنش را با باران تیر و نیزه هدف قرار دادند.

در این لحظه دشمن شروع به دویدن به سوی خیمه ها كرد، اما او با صدای بلند فرمود: «اگر شما اخلاق و دین ندارید، همان طور كه رسم و آیین قومی شما ایجاب می كند لااقل در دنیا آزاده و جوانمرد باشید.» آنها برگشتند و با كمال تأسّف كارش را ساختند.

یك بانوی دانشمند انگلیسی در دایرْالمعارف قرن نوزده فرانسه مقاله ای تحت عنوان سه شهید، نوشته است. به طور خلاصه او می نویسد: «تا آن جا كه تاریخ به یاد دارد سه مرد عالیقدر بودند كه جان خودشان را برای بالا بردن كلمه حق و بسط عدالت و آزادی به خطر انداخته و گوی سبقت را از سایر جانبازان ربودند:

[صفحه 132]

"اولین مرد سقراط فیلسوف نامدار یونان قدیم بود و دومی حضرت عیسی مسیح و آخرین آنها امام حسین (ع) فرزند گرامی حضرت علی (ع) و نوه ی دختری پیغمبر اسلام بود". البته باید دانست كه فداكاری امام حسین از حیث درجه بالاتر از دو نفر اولی است زیرا او خانه و دیار خود را ترك و به غربت كوچ كرد و گرفتار مشكلات بسیاری شد، به طوری كه یاران و افراد خانواده اش در حالی كه بسیار تشنه بودند در برابر جشمانش كشته شدند و خودش نیز به طور غم انگیزی مقتول گشت، در حالی كه می دانست در آینده ای نزدیك زن و بچه هایش اسیر شده، روانه ی كوفه خواهند شد.»

این مختصری از داستان مصیبت بار بزرگترین فداكار و جانباز بر ضد استبداد و ظلم و ستم بود كه تمام خوشی ها را بر خود حرام كرد و نمی خواست خود را به خواری و ذلّت تسلیم كند و با نابكاران سازشكاری نماید.

اجازه فرمایید به مطلب اصلی خودمان برگردیم.

بعد از جریانات حكمیت، معاویه به شهرهای حوزه ی حكومت امام علی حمله ور شده و بدین طریق كشتار و غارت در همه ی اطراف بسط می داد و بدین وسیله موجب ترس و وحشت ساكنان اطراف كوفه می شد.

امام علی (ع) مردم را دعوت به جنگ و تعقیب دشمن می كرد اما جواب مثبتی داده نمی شد و به نظر می رسید كه مردم از شركت در جنگ كراهت دارند.

او آنها را دوباره نصیحت فرمود تا لااقل جهت حفظ سرزمین خودشان هم شده در جنگ شركت كنند. تا اینكه سرانجام یك نیروی چهارهزار نفری قیام كرد تا دشمن را تعقیب نماید كه در نتیجه دشمن جلو آنها فرار نمود.

[صفحه 133]

چند روزی قبل از اینكه حضرت به شهادت برسد، فرماندهان سپاه را دعوت كردند و پس از اینكه آنها را به علت تنبلی و بی میلی به جنگ سرزنش نمودند، چنین اظهار داشتند: «من تصمیم گرفته ام كه با شامیان به مبارزه برخیزم، هرگاه كسی به كمك من نیاید من به اتفاق خانواده ام تنها به سوی آنها خواهم رفت.» آنها می دانستند كه او هر چه بگوید عمل می كند، از اینرو آنها به جمع آوری سپاه پرداخته و گفتند: «آن كسر شأن ماست اگر او تك و تنها كشته شود.» برای اجتناب از این ننگ، چهل هزار سرباز مسلح آماده ی جنگ شدند. آنها تصمیم گرفتند تا آخرین نفس با معاویه جنگ نمایند، كه متأسفانه دست جنایتكار ابن ملجم زندگی بزرگ پیشوای مؤمنین را خاتمه داد.

آن بسیار باعث تأسّف است كه عمرش وفا نكرد تا به هدفش برسد و موقعی كه محاسن شریفش از خون سرش رنگین شد، فرمود: «به خدای كعبه (از غصه و رنج) خلاص شدم.»

آری او دچار یك رشته حوادث شده بود كه جز غصه خوردن كاری نمی توانست بكند.

اگرچه بسیاری از مردم شیفته ی صفات عالی او شده بودند، ولی آنها كه در زمان عثمان ثروت زیادی جمع كرده بودند و تحمل عدالت او را نداشتند، اغلب فتنه به پا می كردند تا حكومتش را سرنگون سازند.

از طرف دیگر امام نمی توانست در برابر استبداد معاویه و بدكرداری مأمورینش و همچنین صرف بیت المال در راه اغراض شخصی و منظورهای سیاسی خونسرد و بی تفاوت باشد و مهمتر از همه او می بایست در برابر خواسته های غیرقانونی اقوام و خویشان نیز مقاومت كند تا اینكه شأن و مقام دین كاسته نگردد.

تعدادی از خرده گیرها تقصیر را به گردن او می اندازند و می گویند

[صفحه 134]

آیا بهتر نبود كه او مسؤولیت را بعد از مرگ عثمان قبول نمی كرد تا این چنین گرفتار مشكلات زیاد نگردد و یا سرانجام او می بایستی از مقامش استعفا می داد و مردم را به خودشان واگذار می كرد مخصوصاً وقتی كه در میدان صفین جاسوسان معاویه مردم را بد راه می كردند تا نسبت خطا به او بدهند.

اما غافل از اینكه مردم به سوی او هجوم بردند و مصرانه خواهش كردند تا دستهایش را برای بیعت دراز كند، در صورتی كه می دانستند او مردی است كه هرگز به منافع مسلمانان به خاطر مصلحت این و آن غفلت نمی كند و از اینها گذشته طبق قانون شریعت وقتی كه تعداد كافی افرادی هستند كه از حق دفاع كنند علمای ربّانی وظیفه دارند كه قیام كنند و حق از دست رفته مظلومین را از ستمگران پس بگیرند. او می گوید: «به خدایی كه دانه را می شكافد تا نمو كند و آن خدایی كه تمام مخلوقات را آفریده است، اگر مردم با دلیل مرا وادار به موافقت نكرده بودند و اگر تعهدی بین علما و خدای تبارك و تعالی نبود، تا آنها آرام ننشینند وقتی كه می بینند مظلومین از ستم خسته شده و وامانده اند و از دست ستمگران كاردشان به استخوان رسیده، من ریسمان خلافت را به گردنش می انداختم و همان كاری می كردم كه در روز اول پس از رحلت پیغمبر انجام دادم.»

در قسمت دیگری از همان خطبه می فرماید: «مردم برای بیعت با من از همدیگر پیشی می گرفتند، همان طور كه شتران تشنه با جست وخیز به سوی آبشخور خود حمله ور می شوند. مردم اطراف مرا از هر طرف احاطه كردند به طوری كه نزدیك بود حسن و حسین زیر پا لگدمال شوند.»

از طرف دیگر هر آینه بنا بود معاویه بر سپاهی چون عراقیها

[صفحه 135]

فرمانروایی كند، او هم گرفتار زحمات زیادی می شد به طوری كه معاویه خودش به دوستانش گفته است: «من بر مردم احمقی حكم می رانم كه آنها كوركورانه از من اطاعت می كنند، اما پیروان امام علی همه در مسایل دینی با هم رقابت دارند و با جدیّت مطالب شرعی را دنبال می كنند و گاهی راجع به آنها با خود امام علی بحث و منازعه می نمایند. در نتیجه هیچ مطلب پنهانی درباره ی امور مملكتی نیست كه او آن را جلو مردم باز نكند اما من كارهایم را پنهان و محفوظ می دارم و آن سرّ موفقیت من است.»

امام علی فرموده است: «معاویه از من هوشیارتر نیست او متملق است و به مردم حقه می زند.»

[صفحه 136]


صفحه 125، 126، 127، 128، 129، 130، 131، 132، 133، 134، 135، 136.








    1. امروزه هم همان حالت و وضع در دنیا معمول است، زیرا نژاد پرستی و تبعیض بی جهت كه باعث این همه آوارگی و بدبختی میان مردم شده، ناشی از رفتارهایی است كه مبنای اخلاقی ندارند و در نتیجه اغلب كشورهای كوچك قربانی هوی و هوس دولتهای بزرگ می گردند.